داستان جالب وکوتاه کفن دزد
شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۷ ب.ظ
کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند
پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟
پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود
اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم
بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند
از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که
خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..
پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم
پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد
با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود
وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که
فقط میدزدید و چنین بر مردگان ما روا نمیداشت
- ۹۳/۰۶/۰۱